فقط دو قدم دیگه باید برمیداشتم تا بتونم دستتو بگیرم

مطمئنن میشد یکی از همون بغل گنده محکم ها که هرجایی از رشت، یکدفعه دیدمت و پریدم توو دستات

ولی رفتم..

با اینکه هر روز با خودم میگم کجای این شهری و کجا بهت برمیخورم

و هر لحظه‌ش رو هزار بار

هزار نه به معنای عدد کثرت

هزار بار واقعی توو ذهنم مرور کردم

قدم عقب گذاشتم

برگشتم

و رفتم

و با خودم گفتم این بهترین کاره

اگه بغلم می‌کردی می‌ترکیدم

از گریه از هق از بغض و اشک

نمیشد جمع بشم اگه فقط ۳۰ درجه سرت رو برمیگردوندی و قیافه خشک شده‌م رو میدیدی

دو قدم مونده بود برسم بهت

برگشتم..

کاری که همیشه در قبال تو کردم

رفتم و گذاشتمت برای خودت

شاید چون هنوز ته ذهنم لیاقت عشق بزرگت رو ندارم



سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴ | 3:29 | نیمچه جونی Death Killer |